در میان هیاهوی گلولهها و پهباد ها و جنگنده های دشمن جانی، مردانی قدم برداشتند که نامشان را نه بر سینهها، که بر وجدان یک ملت باید نوشت بله سربازان وطن، فرزندان خاموشی که با فریاد ایستادگی، قامت امنیت را برافراشتند.
✍🏻 ابتکارجنوب ، زهرا وصالی
آنان نه فقط اسلحه بهدست، بلکه دل بهدست گرفتند؛ دلهایی سرشار از ایمان، غیرت، و اشتیاق به صیانت از آرامش مردم. در گرمای سنگرهای مرزی، در زیر سایهی تهدید و بیخوابی، این مردان نگذاشتند که حتی یک وجب از خاک وطن به دست متخاصم بیفتد. در دوازده روز مصاف، ایستادند بیآنکه خم شوند. نگاهشان به پرچم بود، انگشتشان بر ماشه نه از کینه، که از تعهد. هر سربازی، سنگری بود برای هزار امید؛ هر پایداریشان، شعری بود بر دیوار تاریخ.
و من امروز از آنان مینویسم، با چشمانی که به احترام میبارد، با دستانی که بر سینه کوبیده میشود، و با قلبهایی که هرگز فراموش نمیکنند.
درود بر تو، سرباز وطن. که در خطوط مرزی ایستادی تا مرز دلها محفوظ بماند. که آرامش ما را با بیخوابی خویش خریدی. که نامت را در قلب سرزمین نوشتی، با جوهر شجاعت.
آری در جنگی که صداها بلند شد و آسمانها لرزیدند، قهرمانانی بودند که بیآنکه دیده شوند، ستون امنیت این سرزمین شدند، سربازان پدافند، نگهبانان آرامش در میانهی آشوب.
این دلاوران، پشت رادارها و آنتنها، زیر سقفهای آهنی پایگاهها، شب را به سپری فولادین برای مردم بدل کردند. در حالیکه همه چشمها به خط مقدم دوخته شده بود، آنان دور از نگاهها، هر تهدید را با دقتی مثالزدنی رصد کردند، تحلیل کردند، و پیش از آنکه سایهی خطر بخوابد، آن را در نطفه خاموش کردند.
*جنگ در آسمانها آرام بود، زیرا زمین پر از آگاهی و آمادگی بود.* در این دوازده روز، از تبریز تا بندرعباس، از اهواز تا مشهد و شیراز تیمهای پدافندی شب و روز نداشتند. صدای هشدارها، روشن شدن مانیتورها، فریاد بیصدای مراقبت… همه گواهی بود بر تعهدی بیوقفه. هر فرود موشک ناکام، نتیجهی تصمیمی دقیق و فشردن دکمهای در لحظهای حیاتی بود.
این پدافند، فقط سامانهی موشکی نبود. پدافند، انسانهایی بودند با دلهایی آکنده از غیرت و دیدهبانانی که برای هر تپش وطن، ایستادند.
*سربازان پدافند، شما بیادعاترین قهرمانان جنگ بودید.* در خطوطی دور، بینام و بیچهره، اما با اثراتی که در هر لبخند امن پیداست. شما با دستانتان، سقف این خانه را نگه داشتید.
اکنون که از آن دوازده روز پرهول گذر کردهایم، وظیفهمان است که این نامهای بیصدا را بلند بخوانیم. یاد کنیم از آنان که نه فقط جنگیدند، که با تمام وجود از صلح محافظت کردند.
*برای شما، ای سربازان پدافند ایران:* سلامی از عمق قلب یک ملت، احترامی از سنگرهای خاموش، و قولی محکم برای حفظ نامتان در هر صفحهی روشن تاریخ. شما «عزت ایرانید» هر قطرهی خون، هر گام استوار، هر نفس بیداری همه فریادیست به بلندای تاریخ که ایران هنوز ایستاده است، چون فرزندانش عزیز و شریفاند.
ایران جان، تو باید به خود ببالی… به سربازانی که بینام جنگیدند تا نام تو بماند به چشمانی که شب نخوابیدند تا شهرها در روشنی بمانند به دلهایی که بیتکبر ایستادند، فقط برای وطن به پدافندی که آسمانت را از شعله دور نگه داشت به مردمانی که حتی در ویرانی، امید را زمین نگذاشتند
تو باید به خود ببالی... که فرزندانت، نه فقط از خاک، بلکه از عزت ساخته شدهاند در انتها فریاد می زنم ایران تویی... تویی آن نام که هر وجب از خاکت، با دلی نگه داشته شده نه فقط با دیوار و مرز. تویی که خاکت را چون جان، به دندان گرفتهای؛ نه با طمع، که با تعهد. جهان شاید خطوطی کشیده، نقشهای چاپ کرده، اما فقط تویی که خاک را سرود کردهای. در هر کوهت، حماسهای خفته. در هر رودت، شهادتی جاری. در هر شبَت، بیداری ریشه دوانده.
و ایرانی... نه فقط کسی که شناسنامه دارد، که کسیست که شانه میزند زیر بار نام تو. کسیست که در روزگار جنگ و صلح، خاک را بوسیده نه فروخته. کسی که فرق دارد با تمام جهان، چون خاک را _وقف دل کرده_ نه ملک. درود بر ایران و ایرانی...
|